- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
رو بگـردانی زِ ما دنـیا جهـنم میشود روزیِ ما روز و شب اندوه و ماتم میشود عاقبت هرکس دلش را شستشو داد از گناه در حـریم آیـۀ تطهـیر، مَحـرم میشود در سر و رویم شده پیدا دگر موی سپید فرصت دیدار دارد روز و شب کم میشود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
آنکه تو را جدا شده از آتـش آفـرید اصلاً تو را برای مباهـاتـش آفـرید خالق برای زینتِ چشمِ جـمال خود حوریّه خلق کرد ز نور جلال خود عرش خدا بدون تو گنجینهای نداشت بیروی تو بهشتِ حق آئینهای نداشت ناز تو را ز جـنـس نـماز آفـریدهاند نـام تـو را بـرای نـیـاز آفــریـدهانـد محراب، محو روح نماز تو فاطمه ست سجاده،غرق راز و نیاز تو فاطمه ست با اینکه بود قامت تو عرش را اَمان مادر،چه شد که سهمِ تو شد قامتی کمان فـرمود تا اَبد ز تو آتـش بُـریـده شد اما چه شد که حرمتِ نامت دریده شد با نار و نور، سِنخیتی از ازل نبود نـور تو غـیرِ روشـنیِ لَـم یزل نبود زهرا شدی که زهرۀ بیت علی شوی روزی سه بار پرتو ربِّ جلی شوی آری برای یاریِ دین، کردهای قیام آمـد تـوانِ فـاطـمـیاَت یـاری امــام تو با حمایت از ولیات، حرف حق زدی روزِ دفاع از علیات، حرف حق زدی وقتی رضای فاطمه باشد رضای حق سیلی زدن به فاطمه باشد جزای حق؟ سیلی اگر به صورت مادر زند کسی سیلی بسا به چهرۀ دختر زنـد کسی حوریّهای خـدا نکـند پـشت در رود یا پشت در خـدا نکـند بیپـسر شود مادر که لِه شود بدنش از فشار درب حتماً رود تن پسرش زیر سُـم اسب زیر لگد اگر ز جفا پهلویی شکست باید شنید، شمر روی سینهای نشست مسمار اگر به سیـنه مـادر فرو رود سرنیزههای کرب و بلا تا گلو رود
: امتیاز
|
مرثیه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
به درد بـیدوایم تا ابـد مرهـم نمیبخشم که عشقت را به کل ثروت عالم نمیبخشم به تن پوشم اگر یک نخ بود از جامۀ لیلا ردایم را به صدها شال ابریشم نمیبخشم به هاجر گفتم ای بانو قسم بر حلق فرزندت من اشک چشمهایم را به صد زمزم نمیبخشم همانا روزگاری را که با سختی شکست آخر دلم را چون نگـین کهـنۀ خاتم نمیبخشم من آن بیآبرویی را که با مشت و لگد کرده میان کـوچه قـدّ مادرم را خـم نمیبخشم من آن بی چشم و رویی را که زد با چکمهاش روزی به درب خانۀ ما با لگد محکم نمیبخشم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
سر تا سر وجـود مـرا غـم فـرا گرفت آتـش کـشیـد شعـلـه و دور مرا گرفت شکـر خـدا که دود به داد عـلی رسـید امکان دیدن رخـم از مـرتضی گرفت برخـواسـتم زجا به هـواخـواهی عـلی برروی چـادرم اثر از جای پـا گرفت نفرین به این زمانۀ بیمعرفت چه زود ضرب قلاف جای لب مصطفی گرفت تا دید بـین کوچه عـلی نیست هـمرهم راه عـبـور تـنگ مـرا بـیحـیا گـرفت یک ضربه زد دو لاله گوشم شکاف خورد نـور دو دیـدگـان مـرا بـیهـوا گـرفت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
حال و روز مادری بیمار گریهآور است گریههای کودکی تبدار گریهآور است عاشقان گاهی ز روی هم خجالت میکشند دیدنِ اشک غریب انگار گریهآور است همسری پیشِ نگاه همسری روی زمین تا که میافتد چرا هربار گریهآور است اشکهای فـضه و اسما گـواهی میدهد راه رفتن با دو چـشم تار گریهآور است دست بر دیوار میگیرد نـیفـتد بر زمین تکـیهاش بر قـامت دیوار گریهآور است هرشب از زخمی که از مسمار خورده فاطمه نیمه شبها میشود بیدار، گریهآور است دارد از دستِ ز کار افتاده زحمت میکشد نان که زهرا میپزد بسیار گریهآور است چهرهاش را از علی هر روز پنهان میکند زیـر چـادر گریـۀ دلـدار گریهآور است شهرِ بیانصاف با حیدر چه بد تا میکند غُـصههای حـیدر کـرار گـریهآور است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
قـبل از ظهـور جـاودانـش امتحان داد آن بـانـویى که در نهـانـش امتحان داد اُمُّ الائــمــه بـــود و اُمُّ الانــبــیــا شــد چون بهتر از پیغـمـبرانش امتحان داد وقـتى بـلا تـقـسیـم شد او مـادرى کرد مـادر به جـاى شیـعـیـانش امـتحان داد آیا کسی چون او سه شب هنگام افطار با بخشـش خرما و نانـش امتحان داد؟ کـورى چـشم دشمنش، به به خـدیـجـه این دخـترت با خـانـدانش امـتحان داد با خطبۀ خود اوّلى را خوب ادب کرد احـقـاق حـق را با زبـانش امتحان داد وقـتـى عـلـى را یک تـنـه آورد خـانـه شـهـر مـدیـنـه قـهـرمـانش امتحان داد زهـرا سـراپـا، پـاى حـیـدر ایـسـتاد و پـاى عـلـی قـدّ کـمـانـش امـتـحـان داد با گـریههـاى او مدیـنـه زیر و رو شد ساکـت نشد، اشک روانش امتحان داد وقف شـلـوغى نجف، وقـف على کرد آرى، مـزار بى نـشانـش امتحانش داد اما على در کوچهها سخت امتحان شد نـاموسـش افـتـاد و توانـش امتحان داد در امتحـان داد، آه مـسـمار امتحان داد حـتى مغـیـره تـازیـانـه ش امـتحان داد مـیـخ در خـانـه شـهـادت مـیدهـد کـه هم پهلویش، هم استخوانش امتحان داد مـادر هـمان جا سیـنـهاش آسیب دید و جـاى هـمه سیـنـه زنانـش امتـحان داد اما حـسـیـنـش گـوشـۀ گـودال، تـشـنـه در پیـش چشم خواهـرانش امتحان داد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
طعـم بهار را نچـشـیدم خـزان شدم یاسم ولی به رنگ گل ارغوان شدم این روزها، قیام و رکوعم شده یکی مثـل هـلال ماه، خـمـیدم کـمان شدم آمد به خـانه دخـتـر طلحه به دیـدنم گفتم ببین که پوستِ بر استخوان شدم یک روز اگر زمین نخورم شب نمیشود نیـرو ز دست دادهام و ناتـوان شدم من بازویم شکسته ولی کار میکنم حـیدر ببـیـندم که دوباره جوان شدم گیرم وضو جبیره، مقصر مغیره شد بس ضربه زد به بازوی من نیمه جان شدم
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
دستی از راه رسید و به رخت جا انداخت پایی از راه رسید و جـلویت پا انداخت یکنفر که دلش از بغض علی میجوشید ضربهای زد به در خانه و در را انداخت آتـــشــی را بــه در خــانــۀ آب آورد و بین دیـوار و در سوخـته دعـوا انداخت ضربۀ پـای در و بیادبـیهـای غـلاف بازویت را دو سه ماهی ز تقلّا انداخت گـره انداخـت به کار هـمه دنـیا؛ آن که ریسـمان گردن مـولای دو دنیا انداخت در قـیامت جـلـوی چـشم هـمه میافـتـد آنکه در کوچه تو را بین تماشا انداخت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
جهان آموخت از تو درس غیرت را شجـاعت را عـنایت را کـرامت را مسـلـمان میشـود در سـایه سار تو یـهـودی دارد از تو این هـدایـت را قـیـامـت میکـنـد چــادر نــمـازِ تـو نشان دادی به این عـالـم اصالت را پـیـمـبر بـا تو دلـگـرم و عـلـی آرام و دارد هر که از تو این محـبت را شـکـوفـه بـا نـسیـمـی زود میافـتـد گرفت از باغـبان این داغ طاقت را نه تـنهـا در مـیان کـوچـههـا بـلـکـه نشان دادی تو عـمری استـقامت را علی را جور دیگر امتحان کن چون نـدارد لحـظـهای او تـاب داغـت را نمیدانـم چه حالی داشت آن لحـظه کـه بـرگـردانـد مـولا آن امـانـت را اگر دنیا بهـم میریخت معـنا داشت جهان در خود ندید اینگونه غربت را دلش خون است از این شهر بیانصاف از آن دستی که گلگون کرد صورت را بماند روضهها؛ داغـیست تا محشر عـلی برسیـنه دارد این شکـایت را نـمـیمـانـد زمــان آن روز مـیآیــد قـیـامت مـیکـنـد زهـرا قـیـامت را فـقط آنروز مـادر! از تو میخـواهم شفاعت را شفـاعت را شـفـاعت را
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
باز این چه شورش است که در خانۀ علیست؟ این سوز گـریههای غـریـبانۀ عـلیست «کای مونس شکسته دلان حال ما ببین» در آتش اینکه سوخته پـروانۀ عـلیست "آن در که جبرئیل امین بود خادمش" آتش گـرفـته قـاتـل ریـحـانـۀ عـلـیست "خورشید آسمان و زمین" کنج بستر است این خـانه بعد فـاطـمه ویرانۀ عـلیست خاتون خانهای که در آن سوخت خانمش از این به بعـد، دخـتـر دردانۀ علیست حـیـدر چـرا به شانۀ دیـوار سـر نهـد؟ سرهای قـدسیان همه بر شانۀ علیست باز این چه نوحه و چه عزا و چه شیون است؟ این جان حیدر است که در حال رفتن است دیدی چگونه قامت یک پهلوان شکست؟ در را که دید فاتح خیبر، زمین نشست جان علی! تو گوشۀ بستر چه میکنی؟ پر میزنی و با دل حیدر چه میکنی؟! ای پـاســخ ســلام بــدون جــواب مـن چادر به چهـرهات نکش ای آفتاب من از کار من هـمیـشه گره بـاز کـردهای تـنها تو در به روی عـلی باز کردهای هی زُل نزن به این در و دیوار رو به رو یا گریه کن سبک بشوی یا سخن بگو باشد قـبـول همسـفـر من! بـرو ولی... از حق خود گـذشتهام اصلا، برو ولی احساسهای دخترمان پس چه میشود؟ تکـلـیف آن قـرار مقـدس چه میشود؟ زهـرا قـرار بود سپـر من شوم نه تو! مرد میان رنج و خطر من شوم نه تو! حرف از فراق بین تو و من نبود که! اصـلا قــرار زود پــریـدن نـبـود کـه! آتـش گـرفـت بـال تـو و مـن گـداخـتـم بانـو سه مـاه با غـم و اشک تو ساختم دیگـر بـخـنـد تـشـنـۀ قــدری تـبـسّـمـم تابـوت هم بخواهی اگر، چشم خـانـمم آن ذوالفقار خیبر و خندق شکسته بود بانو حلال کن که علی دست بسته بود ای چاه! بعد فاطمه با اشک من بجوش دیـوار! درعـزای جـوانـم سـیه بـپوش ای آسـمـان به نـالۀ شبـهـای من بـساز آه ای زمین تو با تن زهرای من بساز
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
دلـگـیـرم از قـرار تو و بـیـقـراریات غرق خزان شده ست هوای بهاریات خون گریه میکند دل دیوار و چشم در تا خـیره میشود به تو و بردبـاریات آتش گرفته بود و چه میشد از آسمان بـاران نـزول کرده میآمد به یاریات خورشید در عزای تو مات و سیاهپوش بایـد که مخـفـیانه شود سـوگـواریات قرآنِ ناطق است که میخواند اینچنین شد کـوثـرانه لحن غـم انگـیزِ قاریات مـولا نـشـسـتـه بــود کـنــار نـبـودنـت چشـمش به کودکانِ تو و یادگـاریات جـاریـست زنـده در دل تـاریخ تـا ابـد فـرزنـد داری و هـنـر خـانـه داریات رفـتی و عـاشـقـانه برایـش سـپر شدی جـانم فـدای سـبک ولایت مـداریات!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
یک عمر هست دست خـداوند یاورش هر بندهای که حضرت زهراست مادرش هرکس که خواست عزّت دنیا و آخرت زهرا شده است دلخوشی اول آخـرش زهراست آن که خادمهاش آسمانی است زهراست آنکه معجزه کرده است نوکرش زهرا چراغ راه حسین است و مجتبی زهراست آنکه زینب کبراست دخترش زور مغـیـرهها که به زهـرا نـمیرسد پس قاتلش شده است غریبی رهـبرش پهلو شکسته، پیـر، زمین گـیر شد ولی یک ذرّه کم نگشت ارادت به حیدرش شب تا سحر سه ماه فقط درد میکشید دیوار و در چهها که نیاورد بر سرش
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
چـقـدر گـرم دعـایـی بـرای هـمـسـایـه چه رازی است نهان در دعای همسایه؟ چـقـدر مردم این کـوچـه بیوفـا بودند که بود پاسخ مهـرت، جـفـای هـمسایه چگونه گم شده راه خدا که جا مانده ست به روی چـادر تـو، رد پـای هـمـسـایـه برای کـندن یک شاخـه یاس از ریشه به صف شـدنـد تـمـام قـوای هـمـسـایه به حـول و قـوۀ بازوی زخـمی زهـرا به دور مـانـد عـلـی از بـلای هـمسایه نداشت حاصل دیگر به غـیر عـاشورا بـزرگــتـر شـدن بـچـههـای هـمـسـایه
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
دل فاطمه است دلبر و دلدار، فاطمه است مشکل گشای هر چه گرفتار، فاطمه است مرهون لطف حضرت زهراست کائنات کانـونِ مـهـربانیِ بـسـیار، فـاطمه است تـنـهـا نـه بــوتـراب کـه کـل وجــود را خورشیدِ روز و ماه شب تار، فاطمه است بایـد که پـای درس مقـامـاتِ او نشـست بخشش، وفا، نجابت و ایثار، فاطمه است گوهـر شناس تر ز عـلی باز هم علیست مـولا شناخت دُرِّ گهـربـار، فاطمه است در مشکلات، آنکه گرفته است دست ما یک بار نه، دو بار نه، صد بار، فاطمه است یک روح در دو تن، تو بگو فاطمه علیست یا نه، بگو که حـیدر کرار، فاطمه است تحکـیم ساخـتـار امـامت ازین دو تاست بانی ابالحسن شد و معمار، فاطمه است اینکه بهشت یا که جهـنم نصیب کـیست محشر یقین بدان تو که مختار، فاطمه است ما را به دیـدِ لطف خودش میکـند نگاه محشر امیدِ هر چه گنهکار، فاطمه است ذکرش شفاست، یک تنه حل المسائل است حـلّال، در مواقـع دشـوار، فاطمه است روز ظهور، شرق و شمال و جنوب و غرب هم شرح، هم گـزیدۀ اخبار، فاطمه است جـان داده است پـای ولایت بدون شرح در حفظ این مقوله علمدار، فاطمه است در فـاطـمــیّـه خـلـق، عــزادارِ مـادرنـد اما برای حـیـدر عـزادار، فـاطـمه است وای از دل امـام حـسن بـیـن کـوچـههـا مجروحِ ضربِ سیلیِ کفار، فاطمه است بـایـد خـدا بـه دادِ دلِ مــرتــضـی رسـد حائـل مـیـانۀ در و دیـوار، فـاطمه است طوری لگد زدند بر آن در که شک کنی در پشت دربِ خانه نه انگار، فاطمه است سـنگـیـنیِ در و غـمِ دیـوار یک طـرف نزدیک تر از آن دو به مسمار، فاطمه است در عـرصۀ ادب هـمه از او نـوشـتـهاند مضمونِ نابِ اکـثرِ اشعار، فاطمه است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا با حضرت علی سلام الله علیهما
گر پهلـویم شکـست فـدای سرت عـلی محسن به خون نشست فدای سرت علی یک تـار موی تو به دو عـالـم نمیدهم هستی هرآنچه هست فدای سرت علی مـاهِ رخـم که سایۀ خـورشـید را نـدیـد حالا که نـیـلی است فـدای سرت علی غصه مخور اگر پی احقاق حق، عدو راهـم به کوچه بست فدای سرت علی از چه نشستهای به برم" شملةالجنین" این جای ضرب شصت فدای سرت علی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
چنان بخشیده حق بر فاطمه نام عزیزش را که حتی بُرده بالا عزّتش شأن کنیزش را بساط فیض عالم بر رضای فاطمه بند است مقرب میکند زهرای اطهر مستفیضش را اگر چه آسیابش محور ارزاق گردون است از این دنیا برای خود نمیخواهد پشیزش را غلامی حُر شد و قرضی ادا گشت و فقیری سیر خدا با خنده برگرداند بر او سینه ریزش را اگرچه زیر و رو شد پیکرش اما کسی از او ندید اصلا سکوت حنجر دشمن ستیزش را دری که سوخته با ضربهای آرام میریزد بگو کمتر کند ملعون از این در دورخیزش را نمیفهمد اگر آن بیحیا پس لااقل ای کاش درِ خانه نگه دارد عقب، مسمار تیزش را ثمر از شاخه افتاد و خدا بر خویش واجب کرد برای قاتل محسن عذاب رستخـیزش را الهی هیـچ مردی در کـنار بستر هـمسر نبیند در بهارانش خزان برگ ریزش را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
بـی ســرپــنـاه آمــدهام یــاوری کـنــی حال و هوایِ شعـر مرا کـوثـری کنی لطف تو هست شامل حالم؛ ببین که باز مـحـتـاج آمـدم کـه گـدا پـروری کـنـی زهرا شدی که نور، تو را بنـدگی کند اصلا قـرار بـود که روشنگـری کـنی مـیـدانِ رزمگـاهِ تو شد بـیـنِ شعـلههـا چون ذوٱلفقار، رفته که جنگاوری کنی ترسی نداشتی ز غلاف و در و هجوم وقـتـش رسیده بود که پـیغـمـبری کنی شش ماهه پر کـشید؛ بیا فـضه! زودتر بـایـد بــرای مـادرمـان مـادری کــنـی طـرزِ دفـاعِ تـو چـقـدر عـاشـقـانه بود باید که بر زنانِ جهـان سـروری کنی وقتش رسیده روضه بخوانی و غرقِ اشک فکری به حالِ پیرهن و معجری کنی!
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
دوشنبهای که غروبش طلوع ماتم بود اگـر غــلـط نـکــنـم اول مــحـرم بــود بـنا به نص روایت بـلای کـربو بـلا عـظـیم بود و بلای مدیـنـه اعـظم بود چه کربلاست که تاریخ آن به وقت خدا اگر حـساب کـنـی با مـدیـنـه تـوأم بود دری شکست و حریمی که اذن خواستنش برای هر که به غیر از خـدا مسلّم بود بدون اذن « فلا تـدخـلـوا بـیـوت نبی» دری شکست که از آیههای محکم بود فـرشـته زیر لگـدهای لـشکـر ابـلـیـس بـهـشـت سـوخـتـۀ آتـش جـهـنــم بــود نوشـتهاند که قـبل از قـلاف در کوچه بـرای زخـم زدن مـیـخ در مـقـدّم بـود مقصر آتش در بود اگر که بعد از آن گرفت رو ز علی چهرهای که مبهم بود چـقـدر دیـر رسیـدم کـنـار در افسوس دمی که میخ هم از شرم قامتش خم بود بمان که ماندن تو زنده ماندن روزیست که باغ خـانۀ ما سبـز بود و خـرّم بود نه نُه بهار، هـزاران بهار هم میرفت بـرای زنـدگـیِ بـا تو بـاز هـم کـم بود
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بیگمان از چون تو ماهی مهربانی بهتر است قصد رفتن کردهای اما بمانی بهتر است گرچه ناچارم به ماندن بیتو در دنیا ولی مرگ در چشم من از این زندگانی بهتر است خم شدی خم میروی خم مینشینی پیش من برنخیزی اینچنین، ای قد کمانی بهتر است از رخت پیداست که داری اذیت میشوی پس غم این خسته را هرچه ندانی بهتر است تا صدایـم میزنـی، امّـیـد پـیـدا میکـنـم بیشتر نام مرا بر لب بخوانی بهتر است حرکت دستان تو خـانه خـرابش میکـند درد دل با زینب از نوع زبانی بهتر است
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
نگـاهی با دعا ( به حالم کن علی۳) نـمانده فرصتی ( حـلالم کن علی۳) امیـرالمومنین؛ بمـیرم بعد ازاین؛ شوی خانه نشین خدا حافظ علی، خدا حافظ علی، خدا حافظ علی) ۲) ******************************* ببخش این خسته را؛ که بین غصهها؛ شود از تو جدا خدا حافظ علی، خدا حافظ علی، خدا حافظ علی) ۲) ******************************* قـرار مـا دو تـا؛ پس از این کـربـلا؛ کـنار نیـزههـا خدا حافظ علی، خدا حافظ علی، خدا حافظ علی) ۲) ******************************* تـمام هـستیام ( توئی یا فاطـمه ۳) بیا جان علی ( مکن این زمزمه ۳) ز رفتن دم مزن، تو را جان حسن، نکن ترک وطن مرو یا فـاطمه، مرو یا فـاطمه، مرو یا فـاطمه (۲) ******************************* پس از این من چسان ( ز داغت سر کنم۳) به تو من التماس ( به چشم تر کنم ۳) الا ای هـمسفـر، کـمی آهـسـته تر، مرا با خود بـبر مرو یا فـاطمه، مرو یا فـاطمه، مرو یا فـاطمه (۲)
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت مادر
شب شد و مادرمان گفت: کجایی زینب؟ گفت: سجادۀ من را تو بیـانداز امشب کمکم کن که به محـراب نـمازم بروم تـا بـه آرامـگـه راز و نــیــازم بــروم گفت خواب دل عشاق حرام است عزیز من به سجده برسم کار تمام است عزیز تا به محـراب بـیاید دل من غـوغا شد چـند بـاری وسط راه نشـست و پا شد تا خود صبح فقط غصۀ مردم را خورد آن قـدر آه کـشـیـد و جـگــرم را آزرد در کـنارش چـقـدر آیـۀ قـرآن خـواندم تا کمی خوب شود ذکر فراوان خواندم وسط معـرکۀ خوف و رجا خوابم برد وسط گـریه و ما بـین دعـا خـوابـم برد حق، نگاهی به دعای دل غمبارم کرد بوی نان آمد و این رایحـه بیدارم کرد بستـرش جمع شده مطمئـناً خوب شده فضه جان گریه نکن مادر من خوب شده شاد بودم که غـم و ماتم مان میمـیرد مـادرم بـاز مـرا در بغـلـش میگـیـرد تـشـنـۀ دیــدن او؛ تـشـنـۀ مــاه رویـش با چه شور و شعفی باز دویدم سویش نظرم بر رخ رنجور و صبورش افتاد بر دل خـونی دستاس و تـنـورش افتاد خاک غم ریخت سرم تا که نگاهش کردم دل من ریخت به هم تا که نگاهش کردم سرفه میکرد ولی باز خودش نان میپخت شد رخش زرد ولی باز خودش نان میپخت چـقـدر در وسـط دود تنـش میلـرزید وقـت برداشـتن نـان بـدنـش میلـرزید تا که جارو بزند پا شد و بازو را بست به روی دست خودش دستۀ جارو را بست بین جارو زدنش بازویش از کار افتاد وسط کار نگاهـش سوی مسـمار افتاد گفت: ای دست مدارا کن عزیزم با من گـفت: بایـد که بـشویم حسنـیـنم را من آب میریخت حسن، بیکفنش را میشست آب میریخت حسین و حسنش را میشست لالهها دور و برش ریخت، خدا رحم کند آب بر بال و پرش ریخت، خدا رحم کند بار پرواز خودش را به روی دوش گرفت آخرین بار مرا مـادرم آغـوش گـرفت بوسه را حضرت حنانه به گیسویم زد با پر زخمی خود شانه به گـیسویم زد رنگ از چهرۀ غمگین شدۀ کوثر رفت با دل غم زدۀ خود به سوی بستر رفت ناگهـان نالۀ اسما هـمه جا را پُـر کرد داغ جانسوز عظیمی دل ما را پُر کرد اهل یثرب به خدا حاجت تان گشت روا بعد از این وای بر احوال دل شیر خدا
: امتیاز
|